زیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگزیبا سازی وبلاگ **دنیــــــــای بارونـــــــــی**







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





گریهدختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".


[+] نوشته شده توسط علی در 23:26 | |







گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود

گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود

 

 

گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گردد

 

گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود می شود

 

گاهی با یک بی مهری، دلی می شکند و...

 

مراقب بعضی "یک" ها باشیم که در عین ناچیزی، همه چیزند

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/flow.matalebeziba.ir.jpg


[+] نوشته شده توسط علی در 23:0 | |







حالم بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم
 
آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند
 
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
 
خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
 
دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست
 
سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شبه بیداد آمد داد شد
 
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام
 
عشق اگر اینست مرتد می شوم خوب اگر اینست من بد می شوم
 
بس کن ای دل نابسامانی بس است کافرم! دیگر مسلمانی بس است
 
در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم
 
بعد ازاین بابی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم
 
 
 




[+] نوشته شده توسط علی در 22:8 | |







.....

گاهی وقتا که ناراحتم خیلی اتفاقی هوای اینجا هم بارونی میشه

 کوچه های اینجا خیس خیس شده 

 

گاهی وقتا فک می کنم خدا هم دلش برای من می سوزه 

اما اینا همش فکره

دلم می خواد بدون کفش  برم زیر بارون و کلی راه برم

تا خیس خیس بشم  

کاش بدون اینکه چشای مردم بهم خیره شه

می تونستم کلی داد بزنم 

شاید اینطوری خدا صدام رو بشنوه 

آخه می گن وقتی بارون میاد خدا بیشتر به بنده هاش نگاه می کنه 


[+] نوشته شده توسط علی در 22:52 | |







داستان..........

داستان دو برادر و یک خانواده
.
.
.
.
.
از بچگی با هم تفاوت داشتند یکی به موسیقی علاقه داشت یکی به خبرنگاری
یکی دوست داشت در خفا کار کند یکی در دید.
یکی دوست داشت همه تصویرش رو ببینند دیگری دوست داشت هیچ تصویری از وی منتشر نشود
بله دوستان این است داستان دو برادر هنرمند یکی خبرنگار واحد مرکزی خبر حسینی بای
و دیگری هنرمند با استعداد و خوش ذوق ارنجمنت بای ( arrangement by )
خواهر آنها " استند بای " و پدر آنها "های بای " بود.

[+] نوشته شده توسط علی در 22:49 | |







اینترنت.....

اﮔﺮ اﻳﻨﺘﺮﻧﺖ ﺣﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻲ ﻗﻂﻊ ﺑﺸﻪ

ﭼﻬﺎﺭ ﻋﻀﻮ ﺑﺪﻥ اﺯ ﺁﺩﻡ ﺗﺸﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻦ

1- نشیمنگاه

2- چشم

3- انگشت

4- مثانه  

[+] نوشته شده توسط علی در 22:48 | |







پسرههههه....

پسره پست گذاشته


"تمام دارایی ام


تقدیم یک لبخند تو باد"


.
.
.
.
رفیقش کامنت داده


اول اون 50 تومان طلب من و بده بعد زر مفت بزن!!!



 


[+] نوشته شده توسط علی در 22:45 | |







عجبا...

ﺑﭽﻪ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻣﻌﺪﻟﺶ ﺑﯿﺴﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ

ﻭﺍﺳﺖ ﮐﯿﻒ ﺑﺨﺮﻡ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ

 ﺗﺎ ﭘﻨﺠﻢ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻣﻌﺪﻟﺶ ﺑﯿﺴﺖ ﻣﯿﺸﺪﻩ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺑﺎﺑﺎﺵ

ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭﺍﺳﺶ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﺧﻮﺏ ﺑﺨﺮﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻧﻪ ﻣن ﺗﻮﭖ

 ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﺗﻮ ﻫﻤﺶ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ

 ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻌﺪﺍ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ . ﺩﯾﭙﻠﻤﺶ رو ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﺎﻻ

ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺳﺖ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺑﺨﺮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ ﺗﻮﭖ

 ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ . ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﺳﺖ

ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺨﺮﻡ ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ . باباش ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ

 ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﺕ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻌﺪﺍ ﻣﯿﮕﻢ .

 ﻭﻗﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﺎﺑﺎﺵﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺨﺮﻡ

 ﻣﯿﮕﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ . ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ پدره ﺪﺭ

ﺑﺴﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﻔﺴﺎﯼ ﺁﺧﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﭘﺴﺮﺵ

 ﻣﯿﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ  ﺑﻬﻢ  ﺑﮕﻮ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ها رو ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ

ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻮ . ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﻡ ﭘﯿﺸﺖ و ﺑﻬﺖ

ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ .

 ﺗﻮﺭﺍﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺑﺎﺑﺎﻫﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ

آخرش هم ﻫﯿﭽﮑﺴﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ که پسره ﺍﻭﻧﻬﻤﻪ

 ﺗﻮﭖ ﺗﻨﯿﺲ ﺭﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ


[+] نوشته شده توسط علی در 22:7 | |







زنـــבگـــے بـــے تـــــــو هــــرگــــز ...

آپلود، آپلود عکس، آپلود فایل، آپلود سنتر، آپلود ست فا، آپلود سنتر ست فا، مرکز آپلود دائمی و رایگان عکس و فایل با پسوندهای مختلف


[+] نوشته شده توسط علی در 22:6 | |







oooooooo

 

تو رووووح ادم منحرف...!!


[+] نوشته شده توسط علی در 22:4 | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد